من بینظرم....

ساخت وبلاگ
سوار قطار به سمت تهران میرومغریب‌تر از اولین روزی که به تهران رفتممتاسفانه مادرم خیلی ظلم به من کردچه حرفهای سنگینیچه توهین‌هایی... الان هم گفت شیرم رو حلالت نمیکنمجالبه من با او چه کرده ام چرا دوستم ندارد...من باید راه خودم را بروم چه راضی باشد چه نباشدتکلیف رابطه با کاظم را مشخص کنمدکترا قبول بشومدرس بخوانم راه خودم را برومو آرام آرام پیشرفت فردی داشته باشمآنقدر خودم را خسته کنم که شب با رضایت بخوابمبر خودم سخت بگیرمسخت تلاش کنمسخت راه را بر خودم ببندم و فقط برای دکترا بخوانم رابطه با کاظم زیاد اما و اگری شده استخانواده او و من زیاد دخالت کرده اندحتی عیسی پیشنهاد جدایی داد!دلم گرفته و گریه کردم وقتی راه آهن رسیدمدعا میکنم با حس خوب برگردم و دکترا را عالی بدهم... خدایا کمکم کن در این راهتکلیف ازدواجمان مشخص شوددکترا قبول بشومخدایا دل شکسته ام را بنگربخاطر مادر بودنش سکوت کردم.... فقط به خودت چنگ میزنم راه را نشانم بدهدر قلبم بمان... من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 13:37

خیلی وقته که ننوشتماز خونه اومدم بیرونحالم بهتره... زندگی مرا با خود میبردبرای دکترا کم و بیش میخوانمبه توافقاتی تا حدی با استاد رسیدمچندتا آزمایش بریم مربوط به خون و ژنتیک..و اینکه هنوز به ننه راجب مهریه نگفتمفردا اسباب کشی دارند و از مرووو دددششششتتتت می رونددلم میگیرهببینیم چی میشه...رفته شمال و من در خانه تنها هستمجالبه دلم گرفتهآرزوهایی که دوسال پیش میخواستم الان رسبدمو راحت و آروم در خانه خودم هستمتحمل سکوت رو ندارم و ذهنم دیوانه شدهخدایا شک ت بخاطر چیزهایی که دارم و میخواستم و الان دارمشکرت شکرت شکرتو سپاسگزارم چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ ×× 18:31 ×× پارسی ×× من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 13:37

تمام عمر و فکر و ذکر و دین و ایمان وجان و خیال و هدف و نگاه و جهان بيني من رفتن آلمان بود و وقتی با روش آموزشی در ارمنستان آشنا شدم، تصمیم قطعی گرفتم که بروم و به سختی کار کردم تا در تهران زنده بمانم... تنهایی کشیدم خواستم بروم همه مدارکهامو گرفتم.... راحت شدمفقط مدرک زبان مانده بود.... تا اینکه تو آمدی در زندگیمآمدی و خودت را نشان دادیمهر ورزیدیعشق دادیمحبت کردیراه نشان دادیافق نشان دادی اما از همان اول می‌گفتی فقط ایرانمن صبر کردمگام‌ها را آرام آرام رفتمدلها را روانه کردم... باهم ساختیم.. نهالی کاشتیم و آرام آرام شروع کردیم....همه چیز را حل کردیماما هنوز شک است... هنوز مسائل حل نشده استمهریه، ادامه تحصیل، زندگی مهم‌ترین اش که جواب قطعی نمی‌دهد... که آیا می‌ماند یا خیر.... هم می‌گوید بستگی به شرایط دارد، هم می‌گوید اینجا بمانم... ماندن یا رفتن.... ؟؟؟کجا بهتر است؟دنبال آرزوهایم بدون او برومیا با او بمانم به امید قبول کردنش.... قلبم تحمل ندارداز طرفی کلاس تئاتر هم نیاز دارم و میسنجم که بروم چون روحم باز هم حال خوب و فعالیت‌های آن را می‌خواهدو اینکه چه با او بمانم چه نمانم باید در تهران بمانم حداقل تا رفتنم به آلمان... خدایا راه را نشان بده... من بینظرم.......
ما را در سایت من بینظرم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tehran-to-europe بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 13:37